PDF  نسخه کامل رمان دلبر بلاگردان نویسنده: آیلار_مومنی ژانر: #عاشقانه #جنایی #اجتماعی

PDF  نسخه کامل  رمان دلبر بلاگردان

نویسنده: #آیلار_مومنی
تعداد صفحات: 1146
ژانر: #عاشقانه #جنایی #اجتماعی

دانلود  آسان رمان با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش  سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری  

خلاصه رمان: 
تصمیمات احمقانه ام مرا در سراشیبی مرگ قرار داد، در این سراشیبی هر آنچه را که ترس از دست دادنش را داشتم گم کردم. اکنون من مانده ام و یک دنیا هراس و پله های شکسته ی پشت سرم. چگونه به جایی که به آن تعلق داشتم برگردم؟ چگونه خود را از این مهلکه ی عشق و عاشقی نجات دهم؟ همیشه میپنداشتم توان تمیز اتفاقات را دارم و آنچه بر آنها اثر می گذارد من هستم اما این نیز اندیشه ای پوچ و بی حاصل بود از همان اندیشه ها که فکر می کنی هست اما نیست... فکر میکنی می شود اما نمی شود. من تا پایان این راه را خواهم رفت حتی اگر به قیمت جانم تمام شود. من می روم تا کسانی را که از دست داده ام نجات دهم من می روم تا حسرت های پوچ و تهی مرا به قعر آتش زندگی نکشاند.  

قسمتی از داستان رمان دلبر بلاگردان

– کتاب‌های خودت یادت رفت بگی. مغازه‌ی خودکشی‌، کنت مونت. – باور می‌کنی من فقط به زبون خودشون اون کتاب‌ها رو خوندم و اون‌هایی که تو برداشتی کاملاً سانسور شده و خلاصه‌ای از قصه است؟ – هوم! حتی زنان کوچک‌؟ – بله حتی همون.
به راهم به داخل آشپزخانه ادامه دادم. شونه بالا انداختم و گفتم: – من که فرانسوی بلد نیستم؛ پس مجبورم ترجمه شده‌‌ی کتاب‌ها رو بخونم. یخچال رو باز کردم و رو به دانیال گفتم: – چی درست کنم که هم سریع باشه هم خوشمزه؟! – کوکو سبزی.
– آره خوبه. تخم مرغ‌ها رو از یخچال برداشتم. در طول این مدت هم، دانیال روی صندلی شیشه‌ای نشسته بود و در مورد کتاب‌ها باهام حرف می‌زد. این‌که کتاب لولیتا، چه‌طوری با مکافات پخش شد و داستان اصلیش از چه قراره؟! همراهیش می‌کردم و هر از گاهی ازش سوال می‌پرسیدم.

شاید تنها حرف مشترک بین من و دانیال کتاب‌ ها بودن. – میشه تا من کوکو رو برش می‌زنم، تو گوجه‌ها و خیارشور رو برش بزنی بهم بدی؟ – اوکی بده. کوکو‌ها رو برش زدم و توی دیس چیدم. با خیار‌شور تزیینش کردم و گوجه‌ها رو کنارش گذاشتم. دانیال وارد آشپزخونه شد و چند تا سس آورد و من بشقاب‌ها رو چیدم و برای اولین بار رو‌به‌روی دانیال برای غذا خوردن نشستم. – سس می‌خوری؟ – نه دوست ندارم. – رزا، بیرون رفتنی یادت باشه از داروخونه، فولیک اسید بگیر؛ خیلی کم‌خونی‌ها. با تعجب بهش خیره شدم که خیارشور رو گاز زد و گفت: – تا یه ذره می‌ترسی یا خون ازت میره غش می‌کنی، این‌ها علائم کم‌خونی هست. نگاهم رو ازش کشیدم و شونه‌ای بالا انداختم. مشغول خوردن بودیم که یاد صحنه‌ای از گذشته، توی ذهنم نقش بست. صبا، کوکو رو ریز-‌ ریز می‌خورد.

و باید تند-‌ تند بهش غذا می‌دادم، هیچ‌وقت هم نمی‌تونستم خودم بخورم؛ چون عجله می‌کرد به اتاق برگرده و توی جمع نباشه. دست از غذا خوردن کشیدم و یکهو اشک از چشمم به بشقاب افتاد. دانیال متوجه شد و فوری گفت: – اِ چی شد؟ تند بود‌؟ سوختی؟ آب بیارم؟ از روی صندلی بلند شدم و سرم رو بالا گرفتم. – من میرم بخوابم، خسته‌ام. دانیال، خیره بهم دست از خوردن کشید و من به اتاقم رفتم. روی تختم دراز کشیده بودم و گریه می‌کردم. دلم برای صبا خیلی تنگ شده و حتی راهی وجود نداره که حتی از دور برم و ببینمش. توی مراسم عزاداری، بهم می‌گفتن قدمم شومه و باعث شده صبا بمیره؛ یکهو این فکر‌ها رو از خودم دور کردم. دانیال در اتاقم رو به صدا درآورد و وارد شد. اشک‌هام رو پاک کردم و در حالی که داشتم بینی‌ام رو می‌کشیدم… مامان از دور صداش توی گوشی پیچید: – الهی مامان فدای طراح لباسش بشه.

– خدا نکنه قربونت برم من. بابا با لبخند گفت: – اره دانیال قبل رفتنت به ما خبر داد. ما هم دعا کردیم لباس های شما اول بشه. چی شد نتیجه؟ – سه روز طول میکشه بابا! تازه روز اول رو با سلامتی پشت سر گذاشتیم. ددی اونجا ساعت چنده؟ – ساعت اینجا پنج و نیم بعد از ظهره عزیزم. – دو ساعت و نیم اختلاف ساعت داریم بابا. جرن با یه سینی بزرگ وارد اتاق شد و با صدای بلند به ترکی گفت: – زن باردار باید بیشتر غذا بخوره؛ چون یه نی نی تو شکمش داره… با چشم های گردم، زود رو به جرن گفتم: – دارم با مامانم حرف میزنم. چنگی به صورتش زد و خندید. چپ نگاهش کردم که مامان، گوشی رو از بابا گرفت. خندیدم و با نگرانی گفتم: – هم اتاقیم، اسمش جرن هست. صدام لرزید ولی مامان متوجه نشد. رو به جرن گفتم: – گندی که زدی رو جمع کن. جرن گوشی رو ازم گرفت.



 قیمت: 25,000 تومان  پرداخت و دانلود

#نسخه_الکترونیکی_کمک_در_کاهش_تولید_کاغذ_است. #اگر_مالک_یا_ناشر_فایل_هستید، با ثبت نام در سایت محصول را به سبدکاربری خود منتقل و درآمدفروش آن را دریافت نمایید.


برچسب ها: رمان دلبر بلاگردان نویسنده: آیلار مومنی ژانر: #عاشقانه #جنایی #اجتماعی پی دی اف رمان دانلود رمان PDF پی دی اف خرید آسان رمان خرید ویژه رمان های جدید دانلود فایل رمان رمان پرطرفدار رمان جدید و درخواستی رمان های به روز و جذاب رمان
دسته بندی: 🔺دیجیتال فایل های الکترونیکی » ... pdf (رمان،شعر،داستان)

تعداد مشاهده: 136 مشاهده

فرمت محصول دانلودی:

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 1141

حجم محصول:5,135 کیلوبایت


نماد اعتماد الکترونیکی


با خرید از ما کدتخفیف10درصدی هدیه دریافت کنید!

درباره ما

"فارسفایل"سال1391 به عنوان اولین مرکز ارائه فروش محصولات دیجیتال با هدف کارآفرینی تاسیس گردید. این حوزه با افزایش آنلاین شاپ ها در کسب کارهای اینترنتی بخش بزرگی از تجارت آنلاین جهانی را در این صنعت تشکیل داده است. حال بستری مناسب برای راه اندازی فروشگاه کسب کار شما آماده شده که امکان فروش محتوا و محصولات دیجیتالی شما وجود دارد.

تماس با ما

آدرس: گناباد، بخش مرکزی، شهرک فرهنگیان، بلوار استقلال، بلوار امام سجاد پلاک70 طبقه_همکف کدپستی9691944367
(ساعت پاسخگویی 7صبح الی 24شب)

تلفن تماس051-57261834 ایمیلfarsfile@gmail.com ارسال پیام در تلگـــرام ارسال پیام در ایتـــا

نشان و آمار سایت

logo-samandehi
3,628 بازدید امروز
64,509 بازدید دیروز
499,480,085 بازدید کل
26,192 تعداد فروشگاه
59,808 تعداد محصول
تمام حقوق مادی و معنوی سایت برای فارسفایل محفوظ می باشد.
کدنویسی توسط : فارسفایل